تو از همه چیز مهم تری، از همه چیز

41278083479022512706.jpg

مادر شدن یعنی چه؟ شاید جواب این سوال برای بسیاری از همسران واضح باشد. اما وقتی قرار به عمل می‌رسد ماجرا کمی گیج‌کننده می شود. این روزها داستان درس خواندن و کار کردن رقیبی جدی بر سر راه مادری کردن شده است. زمانی که مادران مجبورند همزمان با مادری کردن درس بخوانند، کار کنند و خلاصه چند هندوانه را با هم بلند کنند، البته استرس و فشار می تواند افزایش یافته و البته هویت‌یابی همسران در نقش جدید مادری را دشوارتر سازد.

دل نوشته های یک مادر دانشجو را بخوانید

جمعه، از شهر کتاب برایت یک دفترچه خریدم که همیشه همراهم باشد و هر وقت خواستم، برایت بنویسم. شاید تولد هجده سالگی‌ات، نوشته‌هایم را بهت دادم. هجده‌سالگی سن خوبی است. آدم خیلی چیزها را می‌فهمد، ولی هنوز آن‌قدر غرق زندگی نشده که ترجیح دهد خودش را به نفهمیدن بزند...

اولین‌بار شنبه برایت نوشتم، در کتابخانه‌ی دانشکده، بعد از کلاس دکتر آزاد. وقت نکردم فصلی را که باید، از کتاب بخوانم و تمام کلاس ساکت بودم و به بحث‌های دیگران گوش می‌دادم. حس تلخی است که کارهایت را نکرده باشی… که کار عقب‌مانده داشته باشی…

بعد از کلاس رفتم کتابخانه پشت میز نشستم و تصمیم گرفتم از خیر این سه فصل عقب‌مانده بگذرم و همراه کلاس پیش بروم.

کتاب‌هایم را گذاشتم روی میز و دفترچه‌ی تو را درآوردم. برایت نوشتم که دیروز چند قدمی راه رفتی با جوراب‌های آبی کم‌رنگت. و تو چه می‌فهمی که چه لذتی همه‌ی وجود من را فرا می‌گیرد، وقتی به پاهای کوچک تو فکر می‌کنم که آرام‌آرام بلند می‌شدند و بر زمین می‌نشستند… نمی‌فهمی، تا وقتی قدم برداشتن فرزندت را ببینی؛ همان‌که روزی حتی با سونوگرافی هم دیده نمی‌شد… «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا»

بعد نشستم به درس خواندن. وقتی بعد از کلاس دانشکده می‌مانم برای درس خواندن، عذاب وجدان می‌گیرم. دوست ندارم از آن مادرهایی باشم که فرزندی را به دنیا می‌آورند و می‌گذارندش پیش مادرشان و به کارهای خودشان می‌رسند. دوست دارم لحظه‌لحظه‌ی زندگی و رشدت را حس کنم و ببینم. دوست دارم اولین کسی باشم که می‌فهمد این حرکت را تابه‌حال انجام نمی‌دادی و امروز انجام می‌دهی. دوست دارم خودم برایت حریره‌بادام درست کنم، فرنی بپزم و قاشق‌قاشق دهانت بگذارم…

ولی می‌دانی، چیزی هست که تازگی‌ها فهمیده‌ام. تازگی‌ها فهمیده‌ام که روزها وقتی می‌خواهم ظرف بشویم، لباس‌ها را جابه‌جا کنم، خانه را تمیز کنم، غذا بپزم و تو را می‌گذارم روی تشکت و تو نگاهم می‌کنی و من بلندبلند حرف می‌زنم تا حوصله‌ات سر نرود یا حتی غرق کارهایم می‌شوم و یکهو می‌بینم که خوابت برده یا تو هم گرمِ کشف سوراخ گوش عروسکت هستی یا داری پای مرغ پلاستیکی‌ات را گاز می‌زنی، عذاب وجدان نمی‌گیرم. انگار این کارها بخشی از هویت زنانه‌ام است. کارهایی است که باید انجام دهم و این‌طور نیست که نشستن و بازی کردن با تو بر آنها اولویت داشته باشد.

همیشه یک مادر خانه‌دار، مادر مقدس‌تری است، ولی راستش را بخواهی من فکر می‌کنم درس خواندن و اجتماعی بودن و کارکردنم برای مادر خوبی بودنم ضروری است

مادری و همسری و خانه‌داری در عرض هم هستند انگار، ولی به محض اینکه کارهای خانه تمام می‌شود و می‌خواهم بنشینم کنارت و کتاب‌هایم را باز کنم، احساس مسئولیت می‌کنم که به هر لبخندت جواب دهم… که به هر صدایی که درمی‌آوری، واکنش نشان دهم. اگر خسته شدی، حتما کتاب‌هایم را ببندم و در آغوشت بگیرم…

انگار کتاب‌خواندنم خیانت است به تو و آینده‌ات، انگار یک مادر کامل نیستم اگر غرق کتاب‌خواندن شوم و کودکِ معصومم آن‌قدر نگاهم کند تا خوابش ببرد. ولی اگر غرق ظرف شستن باشم و تو آن‌قدر نگاهم کنی تا خوابت ببرد، عذاب وجدان نمی‌گیرم.

متوجه می‌شوی چه می‌گویم عزیز؟ گاهی فکر می‌کنم مگر زن‌های قدیم که درس نمی‌خواندند و کار نمی‌کردند و نمی‌دانستند پشت در خانه‌شان چه خبر است و هر کدام تا می‌توانستند فرزند می‌آوردند، چه کاری بیشتر از من برای فرزندشان می‌کردند؟

زنی در حالِ پختن نان بود و کودکش در حوض وسط خانه خفه می‌شد. حال تصور کن زنَک بیچاره در حال تحلیلِ داده‌های پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدش باشد و فرزندش از روی مبل زمین بخورد و سرش زخم شود… فکر می‌کنم گناه اولی در فرهنگ ما قابل بخشش‌تر است!

همیشه یک مادر خانه‌دار، مادر مقدس‌تری است، ولی راستش را بخواهی من فکر می‌کنم درس خواندن و اجتماعی بودن و کارکردنم برای مادر خوبی بودنم ضروری است؛ برای اینکه تو را و دغدغه‌هایت را در جامعه‌ی امروز بهتر بفهمم؛ برای اینکه فردا و فرداها تو احساس کنی می‌توانی با من حرف بزنی؛ می‌توانی با من مشورت کنی؛ احساس کنی که من می‌فهمم زمانه چطور است و برای اینکه خودم اعتمادبه‌نفس هم‌صحبتی با جوانی و نوجوانی تو را داشته باشم و خودم از خودم احساس رضایت کنم… این‌ها را می‌دانم و باور دارم، ولی تعادل برقرار کردن بین حس مادری و احساس مسئولیت در قبال تکالیف اجتماعی، کار راحتی نیست؛ اینکه هیچ‌کدام را به نفع دیگری ناتمام نگذاری. البته همیشه حس مادری مقدم است.

می‌دانی، از اینکه دانشجویی باشم که بی‌جهت جای کس دیگری را گرفته هم بیزارم. از اینکه بودنم و نشستنم روی این صندلی هیچ فایده‌ای نداشته باشد جز اینکه بگویند زنان، فلان‌درصد از کرسی‌های تحصیلات تکمیلی را به خودشان اختصاص داده‌اند… همه‌ی این‌ها را گفتم، ولی آخر شب که می‌شود و تو می‌خوابی و من نگاهت می‌کنم و هی فکر می‌کنم یعنی فرشته‌های خدا می‌توانند از تو زیباتر باشند، چیزی در وجودم می‌پیچد که هوس می‌کنم صورتم را به صورتت نزدیک کنم و زیر گوشت زمزمه کنم: “تو از همه‌چیز مهم‌تری؛ از همه چیز…”‌


برچسب‌ها: منبع , تبیان

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 14:20 | نویسنده : MOHAMAD HOSSEIN OSTOVARI |
42153739778271702928.jpg

ارتباط موثر صرفا این نیست که هر کسی آزاد است هر کاری انجام دهد و به یقین نبودن محدودیت هم نیست که فرزندانتان هر نوع بی احترامی که خواستند بکنند و شما برای اینکه نشان دهید پدر یا مادر امروزی و روشنفکر هستید آن را تحمل کنید .


گذاشتن قوانین ، خطوط راهنما یا محدودیتهایی به منظور برخورد با  رفتارهای فرزندان ، بسیار بااهمیت است .

مثلا قانون اساسی یک پدر می تواند این باشد که : فرزندش تا وقتی چهره اش برافروخته نشده ، می تواند حرف بزند ، به شرط آنکه بی ادبی نکند . در این صورت فرزند می تواند برای تغییر عقیده یا تغییر رفتار ساعتها حرف بزند .

پدر باید صبر کند و متوجه باشد که هرگاه صدای فرزندش خشن  شد ، یا کلمات و حالت صدا یا دیدگاها کمتر احترام آمیز شد ، بی درنگ او را به سکوت وادارد  . یک پدر خوب می تواند حتی در مورد اینکه فرزندش تنها به علت اینکه حرفش را مودبانه بیان کرده است ، به صورت پاداش ، با نظر وی موافقت کند ، گرچه به این کار تمایل زیادی ندارد .

نکته ای که در این میان بسیار حائز اهمیت است این است که والدین خود باید برای آهنگ صدا و دیدگاه شان خط مشی پیدا کنند . زیرا موثرترین الگوها در رفتار فرزندان هستند.

در ضمن ، زمانی که سعی می کنید با فرزندانتان ارتباط برقرار کنید ، همیشه هم واکنشی را که میل دارید نخواهید دید . ولی می توانید انضباطی برقرار و سعی کنید پیام را به شیوه ای درست بگیرید . از چشم غره ها و آههای بلندشان نترسید یا عصبانی نشوید . اگر کودک می نشیند و دست به کاری نمی زند ، به معنای این نیست که گوشهایش نمی شنوند. از اینکه کلمات شما بعدا در ذهن او دوباره چگونه طنین انداز می شوند ، حیرت خواهید کرد.

اغلب ، نوجوانان نمی خواهند اعتراف کنند که ممکن است پدرو مادرشان منطقی باشند . اما بازهم به منطق های آنان با دقت گوش می دهند .

 

در اینجا رهنمودهایی ذکر شده است که بی شک می تواند مفید واقع شود . این پیشنهادها اگر دنبال شوند ، ثابت کرده است که در بیرون آوردن هر کودک در هر سنی از درون لاک خودش و شرکت در تبادل افکار بسیار کارآمد بوده است :

**روابط را طوری برقرار کنید که عزت نفس فرزندتان حفظ یا تقویت شود ، حتی زمانی که در حال ایجاد نظم و انظباط هستید . برای مثال ، اگر از وضع تحصیلی او به این شکل ابراز نارضایتی کنید :« تو تنبل و بی مسئولیتی و من از اینکه تو کارت را انجام نمی دهی ناراحتم .» کار اشتباهی است . جمله بهتر می تواند این باشد : « من و تو می دانیم که تو توانایی انجام دادن کار را بیشتر از این داری . در مقام والد تو اگر نگذارم تو از ذهن و هوش بی اندازه ات بهره بگیری ، تو را گول زده ام . بیا راهی پیدا کنیم تا عملکردت طوری باشد که به آن افتخار کنی .»

** تمرکز ارتباط های وظیفه محور خود را ، تا حد امکان ، محدود می کنید . از قبل هدفتان را مشخص کنید و نگذارید خود یا فرزندتان درباره موضوع های گوناگونی صحبت کنید . از این شاخه به آن شاخه پریدن ، حل مشکل را سخت تر می کند . اگر دریافتید که دارید از موضوع دور می شوید ، چنین بگویید : « در این باره بعدا صحبت خواهیم کرد ، حالا از تو می  خواهم که توجه ات را قویا بر بحث امروز متمرکز کنی . »

** ارتباطهای خود را بر پایه ی یافتن راه حل قرار دهید ، نه زنده کردن مشکلات . هیچ کس آنچه را پیش آمده است نمی تواند تغییر دهد . تمرکز ارتباط برای حل مشکلات بایستی بر حرکت به ورای آنچه پیش آمده است و به سوی آنچه میل دارید در آینده اتفاق بیفتد ، باشد .

هرگز فرزندتان را در حضور هم سن و سالها ، اقوام و خواهر برادرانش به انجام دادن وظیفه وادار نکنید ، مگر آنکه آنان به طور مستقیم از موضوع آگاه باشند . سرزنش یا ادب کردن فرزندتان جلو دیگران موجب احساس حقارت ، خجالت و رنجش خواهد شد

** در مورد تغییرات رفتاری یا پیامد هایی که انتظارش را دارید خیلی صریح باشید . نصیحت برای بهتر انجام دادن کار مفید نیست . پرسش هایی که می توانند به شما در حل مسئله کمک کنند شامل اینهاست : « چگونه می توانیم از چنین پیشامدی در آینده جلوگیری کنیم ؟ » ، « از این پیشامد چه چیزی آموخته ایم که بتوانیم بار دیگر متفاوت عمل کنیم ؟ » ، « راه حل یا برخورد بهتر با این وضعیت چه می تواند باشد ؟ »

** روی موضوع کنونی تمرکز کنید و از تهاجم های شخصی و ترور شخصیت ، توجه خود را بیشتر بر رفتارها و پیامدهای آن معطوف کنید نه بر کودک و ویژگی های شخصیتی مثل صداقت و یکپارچگی . این ویژگیها در حقیقت شاید بسیار مهم باشند ؛ اما بهتر این است که در مورد چگونگی بازتاب رفتارها برآن ویژگیها صحبت شود تا پرسش در مورد اینکه کودک این ویژگیها را نشان می دهد یا نه . از ابراز نظرهایی چون : « تو دروغگویی وقابل اعتماد نیستی  » دوری کنید ، در عوض این طور بگویید : » آن رفتار و انتخاب تو کمتر صداقت و یکپارچگی تو را نشان می دهد . اگر انتخاب دیگری می کردی دیگران می توانستند مشخصات نیک تو را نیز ببینند . بیا در مورد آن انتخابها با هم گفت و گو کنیم . »

**در زمان حال بمانید . به رخ کشیدن رفتارهای قدیمی برای فرزند شما سازنده نیست و به او احساس ناکامی می دهد . فقط بر وضعیت جاری تمرکز کنید . اگر مشکلات را در زمان حال حل کنید ، گذشته به سرعت دور و نامربوط به نظر خواهد رسید .

**ارتباط ها و تبادلات مربوط به حل مشکل خود را خصوصی نگه دارید . هرگز فرزندتان را در حضور هم سن و سالها ، اقوام و خواهر برادرانش به انجام دادن وظیفه وادار نکنید ، مگر آنکه آنان به طور مستقیم از موضوع آگاه باشند . سرزنش یا ادب کردن فرزندتان جلو دیگران موجب احساس حقارت ، خجالت و رنجش خواهد شد . حتی اگر شما قصد این کار را هم نداشته باشید ، فرزند شما طور دیگر به موضوع می نگرد . این کار را در خلوت و به طور خصوصی انجام دهید .

**به شکلی مثبت نتیجه گیری کنید . برای کودک شما این احساس که فرصتی برای بازگشت و به دست آوردن اعتبار مجدد وجود دارد و در آینده فرمولی برای توفیق در اختیار خواهد داشت اهمیت فراوان دارد.


ارتباط برقرار کردن با بچه های کوچک تر مشکل تر است ، زیرا کلمات کمتری می دانند و تسلط نیز ندارند . و این حقیقت دارد که آنان هنوز خیلی اجتماعی نشده اند و معمولا به هر نظری به جز نظرهای خودشان کمتر علاقه نشان می دهند .

 برای مثال ، برقراری ارتباط با بچه کوچک که اوقات تلخی هایی دارد ، می تواند خیلی مشکل باشد ؛ اما ممکن است . مردم به طور کلی و کودکان به طور ویژه میل دارند حرفشان شنیده شود . این حقیقتی جهانی است و حتی در مورد کودکانی که تنها چند سال دارند نیز صدق می کند .

اگر کودکی گریه می کند ، داد می زند ، فریاد می کشد احتمالا به سبب آن است که شما کاری را که می خواهد انجام نمی دهید یا اسباب بازی دلخواهش را در اختیارش نمی گذارید.

سریع ترین راه برای کم کردن ناراحتی آنها و جلوگیری از بداخلاقی کردن ، این است که بدانند شما از دلیل رنج بردن آنان باخبرید ، حتی اگر تسلیم هم نشوید . بداخلاقی ها به دلیلی آغاز می شود اما به دلایل دیگری ادامه می یابد . بداخلاقی ممکن است به دلیل برآورده نشدن خواسته های کودک شروع شود ، اما معمولا چندان طول نمی کشد و ناکامی اصلی فراموش می شود . کودک بعد به علت آنکه دلگیر شده است عصبانی می شود . اگر در این سطح با کودک ارتباط برقرار کنید و آنان متوجه شوند که شما جریحه دار شدن احساسات و رنجش آنان را درک می کنید به سرعت تشخیص می دهند که دیگر نیازی به گریه کردن ، فریاد زدن و داد و بیداد کردن ، برای آنکه شما متوجه شوید ، ندارند.

 گاهی اوقات لازم است که فقط بگویید :« بچه ی بی ادب ، احساساتت را جریحه دار کرد ، مگر نه ؟  واقعا خیلی خیلی عصبانی شدی که نتوانستی آن اسباب بازی را بگیری .» چند بار تکرار این نوع جمله های بازتابی به سرعت می تواند بداخلاقی را برطرف کند ، زیرا نیاز واقعی کودک این است که حرفش شنیده شود .

 مطمئنم که شما حرف مرا در این مورد باور نمی کنید . اما بار دیگر که قصد رام کردن بچه ای بداخلاق را دارید این روش را امتحان بکنید . به گمانم شگفت زده خواهید شد .


برچسب‌ها: منبع , تبیان

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 14:19 | نویسنده : MOHAMAD HOSSEIN OSTOVARI |
65519574005356162762.png

مگر مادرها چه کار می‌کنند؟ هر روز که از خواب بیدار می‌شوند، دست و روی بچه را می‌شویند، پوشکش را عوض می‌کنند، می‌خوابانندش، با او بازی می‌کنند، بهش شیر می‌دهند و این می‌شود کل زندگی‌شان! یک‌سری کارهای روزمره که هر روز و هر روز باید انجام دهند.
 
سۆال این است که مادرها در این فرآیند روزمره چقدر فکر می‌کنند؟ مگر شیر دادن و پوشک عوض کردن و بازی کردن، فکر کردن می‌خواهد؟ برای اینکه بتوانیم به این سۆال جواب دهیم، اول باید ببینیم فکر کردن یعنی چه؟

بعضی‌ها (مثل دیویی) فکر کردن را نقشهء عمل یا Plan of action تعریف می‌کنند. آنها می‌گویند ما در زندگی با مسائلی مواجه می‌شویم که باید قادر باشیم آنها را حل کنیم و آن نقشه‌ای که به ما کمک می‌کند بتوانیم مسئله را حل کنیم و به عمل برسیم، تفکر است. یعنی توانایی حل مسئله، مهارتی است که با تفکر به‌دست می‌آید و شاید بتوان گفت حل مسئله، همان تفکر است. با این تعریف از تفکر، مادرها در طول روز چقدر فکر می‌کنند؟

بچه‌ها در روز کارهای زیادی انجام می‌دهند که بعضی‌هایشان مورد تأیید مادرها هست و بعضی‌هایشان نه. اما نحوهء برخورد هر مادر با کارهایی که مورد تأییدش نیست، فرق می‌کند.

اولین و ساده‌ترین راه حل این است که جلوی انجام عمل بچه گرفته شود، که بیشتر مادرها هم همین کار را انجام می‌دهند. مثلا آشغال را از دهان بچه درمی‌آورند، چاقو و یا هر وسیله‌ای که برای بچه خطری ایجاد می‌کند، از او می‌گیرند، یا بچه را از محل خطر دور می‌کنند.

نویسنده ی کتاب «ماندن در وضعیت آخر» دربارهء اثرات ناگوار امر و نهی کردن به کودک و تأثیر طولانی‌مدتی که تا آخر عمر گریبان‌گیر انسان می‌شود، بحث مفصلی دارد. تأکید می‌کند که این امر و نهی کردن می‌تواند شخصیت کودک را در بزرگسالی بسازد و او را تبدیل به فردی ترسو کند که توانایی تصمیم‌گیری ندارد.

بدین ترتیب همان‌طور که گفتیم، بیشتر مادرها ساده‌ترین راه، یعنی امر و نهی کردن را انتخاب می‌کنند. اما بعضی مادران هستند که به‌جای امر و نهی کردن، دنبال راه حل‌هایی می‌گردند که وضعیت خطر را برای کودک از بین ببرند. آنها گاهی با عوض کردن موقعیت، این وضعیت را تبدیل به وضعیت دیگری می‌کنند و گاهی با جایگزین کردن، آن را تغییر می‌دهند. این مادرها برای این کار مجبور به فکر کردنند.

جلوگیری از انجام عمل کودک، نیاز به توانایی خاصی ندارد، اما تبدیل موقعیت نامطلوب به موقعیت مطلوب، فکر کردن می‌خواهد. مثلا اگر بچه‌ای با لیوان روی زمین آب می‌ریزد، مادر می‌تواند راحت‌ترین کار را انجام دهد، یعنی لیوان را از بچه بگیرد. همین‌طور می‌تواند فکر کند و یک راه حل خلاقانه برای تغییر موقعیت انتخاب کند. مثلا یک لیوان دیگر بیاورد تا کودک آب را از این لیوان به لیوان دیگر منتقل کند، یا آب را خالی کند و یک شیء دیگر که آسیبی به فرش نمی‌رساند، توی لیوان بریزد.

بچه‌ها همیشه دنبال بازی کردنند. برای آنها هر چیزی بازی محسوب می‌شود. اگر بازی را از آنها بگیریم، آنها را از چیز مهمی محروم کرده‌ایم، اما اگر قواعد بازی را عوض کنیم، بچه از بازی جدید لذت خواهد برد. البته این کار نیاز به خلاقیت بالا دارد. مادر باید بتواند از زاویهء دیگری به وضعیت پیش رویش نگاه کرده و سعی کند در ذهن خود راه حل‌های مختلف را برای تغییر آن موقعیت امتحان کند.

مادر باید بتواند به راه حل‌های جدیدی برسد که کودک خود را اقناع کند. از آنجا که این راه حل‌ها در هر مورد، وضعیتی ویژه و خاص و تکرارناپذیر است، احتیاج به خلاقیت بالایی دارد. در این موقعیت‌ها مادر باید سعی کند موقعیت را با دیدی متفاوت بنگرد و انواع راه حل‌ها را امتحان کند

 گاهی برای بچه یک موقعیت ممکن است چندبار تکرار شود و مادر مجبور باشد هر بار، راه حلی متفاوت با دفعهء قبل پیش پای کودک و موقعیت تکراری بگذارد، پس باید بتواند مسائل را به‌خوبی ببیند و در ذهن خود دنبال راه‌های متفاوت بگردد.

مادرهایی که هر روز در مقابل هزاران موقعیت این‌چنینی قرار می‌گیرند و در مقابل این موقعیت‌ها، برای پیدا کردن راه حل فکر می‌کنند، شاید از بسیاری از دانشجویان و اساتید دانشگاه، بیشتر فکر کنند. همیشه دنبال راه حل جدید بودن، نه‌تنها تمرینی ذهنی است، بلکه کودک را از امر و نهی کردن‌های مکرر راحت می‌کند و تربیت صحیح‌تری را موجب می‌شود.

حالا باز برمی‌گردیم به سۆال اول. مگر مادرها در روز چه کار می‌کنند؟ مادرهایی که همهء موقعیت‌ها را برای بچه تبدیل به بازی می‌کنند، مادرهایی‌اند که فکر می‌کنند. آنها هر روز مجبورند به راه حل‌های جدید برسند و شاید خیلی بیشتر از همهء ما فکر می‌کنند…

همگی اذعان به این مطلب داریم که نقش مادران بیش از پدران، در تربیت فرزندان مبرهن است و اهمیت این مهم به هیچ وجه قابل اغماض و چشم پوشی نیست. روان شناسان اظهار می دارند که یک مادر شایسته و تربیت گر، بایستی خود الگوی برتری باشد و مجهز به مهارت های لازمه برای زندگی و پرورش یک نسل.شاید به جرات بتوان اظهار نمود که  ویژه ترین و مهمترین  این مهارت ها،  مهارت حل مسئله است و حل مسئله یکی از مهارت های مهم زندگی است و به عبارتی دیگر مهارت حل مسئله یکی از مهارت های شناختی است که انسان را در حل مسائل درونی و بیرونی خود یاری می دهد، اما متاسفانه بسیاری از والدین و فرزندان با آن آشنا نیستند. آموزش این مهارت می تواند از بروز مسائل و مشکلات مرتبط با دوران کودکی و نوجوانی و بحرانی شدن تعارض های خانوادگی پیشگیری کند.


برچسب‌ها: منبع , تبیان

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 14:17 | نویسنده : MOHAMAD HOSSEIN OSTOVARI |
.: Weblog Themes By Bia2skin :.